عــــاشـقـانـه های من
تقدیم دل پاک بانوی رویاها
منم و تو و یک عالمه حرف... که یقین دارم میشنوی.... کاش بودی و خیره در چشمانت حرفهایم را میزدم.... اما افسوس.... که نیستی.... نیستی و با نبودنت کنج قلبم تبدیل شده به قبرستانی پر از احساسات زنده به گورشده.... و حالا با حسی از نامیدی اینجا نشسته ام و سرم را به دیواری تکیه داده ام که همیشه به جای تو مینشست و مخاطبم میشد..... و خیره به دفتری که پر است ازتو.... و مینویسم به امید آنکه ببینی و با تمام وجود حسشان کنی... تو ماه را دوست داری و من ماه هاست تورا.... اما یواشکی.... درسکوت.... سکوتی که پر است از حرفهای ناگفته....سکوت.... فقط سکوت.... سکوت کردم چون یقین داشتم بدون شک روزی حرفهایم را سرنوشت به تو خواهدگفت.... سکوت کردم که مبادا در صدایم توقعی باشد که خاطرت را بیازارد.... سکوتی بالاتر ازفریاد.... و آنقدر این فریادهایم را سکوت کردم که اگر به چشمانم نگاه کنی کر خواهی شد.... اما حالا نیستی.... نیستی که باتمتم وجودحس کنی عمق دوست داشتنم را.... نیستی که ببینی چگونه در تو غرق شده ام.... نیستی که ببینی چگونه در پیله های مهر تو محبوس شده ام.... حتی نیستی تا باورکنی که چگونه در ناب ترین لحظات دعایم بهشت خدایم را برایت آرزو میکنم... خوب من! بدان فاصله ها هیچگاه ازمن دورت نمیکنند وقتی تو در خوبترین جای اندیشه ام جای داری........
[-Design-] |